فرهنگی و هنری

هیولایی عظیم‌الجثه که بدنش از پیکر مردگان است/ سفر ۳۰ ساله برای ساخت یک فیلم

به انتشار از سایت خبری بصیرت :

به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، فیلم «فرانکنشتاین» ساخته‌ی گی‌یرمو دل تورو همه‌ی عناصری را دارد که رمان گوتیک مری شلی را به اثری هولناک بدل کرد؛ هیولایی عظیم‌الجثه که بدنش از پیکر مردگان دیگر ساخته شده، مخترعی وسواسی که راهی برای آفرینش زندگی از دل مرگ پیدا می‌کند اما با پیامدهای خشونت‌بار جاه‌طلبی‌اش روبه‌رو می‌شود، دخمه‌های ترسناک، آزمایشگاهی در قله کوه که یادآور فیلم‌های «همر» است و سطل‌هایی پر از خون و تکه‌های بدن که در نهایت به خلق بزرگ‌ترین آفریده‌ی ویکتور فرانکنشتاین می‌انجامد.
با این حال دل تورو «فرانکنشتاین» را که قرار است ۳۰ اوت در جشنواره ونیز رونمایی شود، یک فیلم ترسناک نمی‌داند.

او می‌گوید: «شاید مضحک به نظر برسد، اما من آن را زندگی‌نامه‌ی شخصیت‌ها می‌بینم. در فیلم من، موضوع درباره‌ی تبار درد خانوادگی است.»

بله؛ این «فرانکنشتاین» همان‌قدر که فیلمی هیولامحور است، یک درام خانوادگی هم به شمار می‌رود. فیلم بررسی می‌کند چگونه ویکتور فرانکنشتاین (با بازی اسکار آیزاک) زیر فشار پدری مستبد (با بازی چارلز دنس) به دانشمندی عجول تبدیل شد و خود بعدها پدری ستمگر برای «پسرش»، مخلوق (با بازی جیکوب الوردی) شد؛ وقتی از آفریده‌اش ناامید گشت.
نتفلیکس سرمایه‌گذار این پروژه‌ی عظیم ۱۲۰ میلیون دلاری است و آن را از ۱۷ اکتبر به مدت سه هفته به‌طور انحصاری در سینماها اکران می‌کند و سپس از ۷ نوامبر روی پلتفرم خود عرضه خواهد کرد. در زمانی که اغلب فیلم‌های ژانری با هزینه‌ی اندک ساخته می‌شوند، نتفلیکس روی «فرانکنشتاین» دل تورو قمار بزرگی کرده تا هم مخاطبان و هم رأی‌دهندگان اسکار را جذب کند.

بلا باجاریا، مدیر محتوای نتفلیکس، می‌گوید: «دل تورو از کودکی به فکر ساخت این فیلم بوده است. همین آرزو او را فیلم‌ساز کرد. او می‌خواهد معنا و مرزهای انسان‌بودن و هیولا بودن را جست‌وجو کند.»

پیش از رونمایی «فرانکنشتاین» در ونیز، دل تورو در گفت‌وگو با ورایتی از انتخاب آیزاک و الوردی، طراحی ظاهر هیولا و بالاخره تحقق رویای دیرینه‌اش گفت:

آیا واقعاً ساخت «فرانکنشتاین» چند دهه در جریان بود؟
کاملاً. ۳۰ سال طول کشید. این فیلمی بود که قبل از آنکه حتی دوربینی داشته باشم، می‌خواستم بسازم. دی‌ان‌ای «فرانکنشتاین» در «کرونوس»، در «تیغه۲» و در «پسر جهنمی» هم وجود دارد. مدتی آن را در یونیورسال توسعه می‌دادیم، اما آن‌ها کنار کشیدند. به همه جا معرفی‌اش کردم. برای من مثل فتح اورست بود.

هیولایی عظیم‌الجثه که بدنش از پیکر مردگان است/ سفر ۳۰ ساله برای ساخت یک فیلم

چه چیزی در این داستان شما را این‌قدر مجذوب کرد؟
وقتی «فرانکنشتاین» جیمز ویل را در کودکی دیدم، احساس کردم تمام روحم با آن موجود یکی شده است. با خودم گفتم: «این منم.» برایم لحظه‌ای مذهبی و معنوی بود. من کاتولیک بزرگ شدم و فکر کردم با قدیسی یا اسطوره‌ای روبه‌رو هستم که مرا نمایندگی می‌کند. حتی در همان سن کم حس کردم: «خدای من، دیدن این موجود و معصومیتش برایم آرامش‌بخش است.» او یک بیگانه بود، جایی در جهان نداشت؛ درست همان‌طور که من در کودکی حس می‌کردم.

جالب است که آن را «آرامش‌بخش» می‌نامید. هیچ‌وقت به چشم فیلم ترسناک به آن نگاه نکردید؟
نه، نکردم. این داستانی شبیه پینوکیو است؛ درباره‌ی موجودی که به‌دست پدرش ساخته شده و ناگهان در دنیایی ناشناخته رها می‌شود. او سعی می‌کند شنا کند و زنده بماند. «فرانکنشتاین» سرودی از تجربه‌ی انسانی است؛ داستان پدر و پسری. دی‌ان‌ای زندگی‌نامه‌ی خودم هم در رمان و هم در فیلم‌ها وجود دارد.

زندگی‌نامه‌ی شخصی شما در چه جنبه‌هایی با داستان فرانکنشتاین پیوند دارد؟
در همه جنبه‌ها. برایم داستان این است که حتی اگر آسیبی از نسلی به نسل دیگر منتقل شده باشد، همیشه امکان درمان و التیام آن وجود دارد. می‌توانی گوش بدهی، یاد بگیری و تغییرش دهی. همچنین به این باور دارم که زیبایی فقط در آنچه مردم خوب یا زیبا می‌دانند نیست؛ زیبایی در خلوص وجود است. در دنیای حشرات، چیزهایی هست که زیبا هستند اما می‌توانند در یک لحظه وحشی و مرگبار باشند. این درست مثل همین داستان است.

جایی خوانده‌ام که قصد داشتید این را به‌صورت مینی‌سریال بسازید. درست است؟
نه، هرگز به‌عنوان مینی‌سریال به آن فکر نکردم. ایده‌ام ساخت دو فیلم بود. در اصل می‌خواستم یک داستان را از دو زاویه‌ی متفاوت روایت کنم و فیلم دوم آنچه را در فیلم اول دیده بودی، نقض کند. اما در نهایت به این نتیجه رسیدم که بهتر است یک فیلم واحد بسازم؛ فیلمی که بعد از آفرینش مخلوق، ناگهان زاویه دید تغییر کند و از آن نقطه به بعد سفرهای مخلوق را دنبال کنیم، در حالی که بخش نخست داستان را از دید ویکتور روایت کرده‌ایم.

چرا اسکار آیزاک را برای نقش ویکتور فرانکنشتاین انتخاب کردید؟
می‌خواستم فیلم حس اثری متعلق به گذشته را نداشته باشد، بلکه بسیار مدرن، پرجنب‌وجوش و سرشار از پرسش‌های امروز باشد. از نظر بصری می‌خواستم عصر ویکتوریایی را پر از رنگ، گل‌ولای، بخار، خاک و علم پیشرو به تصویر بکشم. نمی‌خواستم یک «دانشمند دیوانه» بسازم؛ می‌خواستم نوعی نابغه شبیه به یک راک‌استار خلق کنم و اسکار تمام اعتمادبه‌نفس و جذابیت اغواگرانه‌ای را دارد که در ذهنم برای ویکتور وجود داشت. او مثل یک راک‌استار بایرون‌گونه است. این رویکرد را در طراحی لباس هم پی گرفتیم؛ لباس‌های او را بر اساس مد لندن دهه‌های ۶۰ و ۷۰ الگوبرداری کردیم: کلاه‌های لبه‌دار بزرگ، شلوارهای پاچه‌گشاد، کفش‌های پاشنه‌دار. اگر او را در سوهو همراه با میک جَگر و توئیگی می‌دیدید، می‌گفتید: «یکی دیگر از ستاره‌های راک.» در عین حال اسکار انسانیتی عمیق دارد. می‌تواند اغواگر باشد و حرکات نرم و گربه‌وارش باعث می‌شود باور کنید که چگونه می‌توانسته حامیان مالی را برای آزمایش‌هایش جذب کند.

اندرو گارفیلد قرار بود در ابتدا نقش مخلوق را بازی کند. بعد از انصراف او، چرا جیکوب الوردی را انتخاب کردید؟
فیلم «سالتبرن» را دیدم و از معصومیت و صداقتش خوشم آمد. او قربانی شخصیتی شبیه تام ریپلی بود و آن را با دامنه بازیگری گسترده‌ای اجرا کرد. شخصیتش هم توانایی اشرافی بودن و هم بی‌رحمی را داشت. چشمان جیکوب پر از انسانیت است. دلیل اصلی انتخابم او چشم‌هایش بود.

چطور درباره‌ی ظاهر مخلوق تصمیم گرفتید؟
از اواخر دهه ۷۰ و اوایل ۸۰ که شروع به طراحی مخلوق کردم، می‌دانستم نمی‌خواهم زخم‌های متقارن، بخیه یا گیره داشته باشد. به نظرم جالب بود او را مثل یک پازل بسازم. می‌خواستم شبیه نوزادی زیبا به نظر برسد، چون اغلب در نسخه‌های دیگر فرانکنشتاین وقتی وارد قاب می‌شود، شبیه یک قربانی تصادف است. اما ویکتور به همان اندازه که جراح است، یک هنرمند هم هست؛ بنابراین برش‌ها باید زیبایی‌شناسانه باشند. همیشه او را همچون چیزی ساخته‌شده از مرمر سفید تصور می‌کردم. یک نکته را در نسخه‌های دیگر نمی‌فهمیدم: چرا ویکتور باید از این‌همه تکه بدن استفاده کند؟ چرا فقط فردی که سکته قلبی کرده را دوباره زنده نمی‌کند؟ پاسخ برای من این بود که اگر بدن‌ها از میدان نبرد آمده باشند چه؟ در این صورت باید راهی بیابد تا اجساد را به شکلی هماهنگ کنار هم بیاورد.

فیلم را روی دکورهای عظیم و با استفاده از جلوه‌های سنتی به‌جای جلوه‌های دیجیتالی ساختید. چرا این تصمیم را گرفتید؟
برای من فوق‌العاده مهم است که واقعیت «صنعت فیلمسازی» زنده بماند. من دکور واقعی می‌خواهم، نه دیجیتال، نه هوش مصنوعی، نه شبیه‌سازی. می‌خواهم هنر قدیمی دست‌ساز حفظ شود؛ مردم باید نقاشی کنند، بسازند، بکوبند، گچ‌کاری کنند. خودم هم گاهی وسایل صحنه را رنگ می‌زنم. بر ساخت دکورها نظارت دارم. وقتی همه‌چیز با دست ساخته می‌شود، یک زیبایی اُپرایی خلق می‌شود؛ انگار توسط کار صدها نفر با خود همراه می‌شوید.

هیولایی عظیم‌الجثه که بدنش از پیکر مردگان است/ سفر ۳۰ ساله برای ساخت یک فیلم
اسکار آیزاک در نقش ویکتور فرانکشتاین

این فیلم چقدر هزینه ساخت داشت و چقدر طول کشید تا فیلم‌برداری شود؟
تقریباً ۱۲۰ روز طول کشید و حدود ۱۲۰ میلیون دلار هزینه داشت. هر بودجه‌ای که داشته باشم، همیشه می‌گویم باید طوری به نظر برسد که دو برابرش خرج شده است. «شکل آب» با ۱۹.۳ میلیون دلار ساخته شد و من می‌خواستم شبیه فیلمی ۵۰ میلیون دلاری به نظر برسد. «حاشیه اقیانوس آرام» که ۱۹۰ میلیون دلار هزینه داشت، می‌خواستم شبیه فیلمی ۴۰۰ میلیون دلاری به نظر برسد. فکر می‌کنم وظیفه مالی من به‌عنوان تهیه‌کننده و وظیفه هنری من به‌عنوان کارگردان این است که جاه‌طلبی‌هایم همیشه از بودجه جلوتر باشد.

می‌خواستم درباره‌ی صحنه تولد مخلوق بپرسم. این صحنه یک لحظه‌ی فرهنگی و سینمایی نمادین است. چگونه به آن نزدیک شدید؟
تقریباً هیچ‌کس فرآیند خلق مخلوق را نشان نمی‌دهد. همه رعد و برق نشان می‌دهند و مخلوق از قبل سرهم‌بندی شده است. و من فکر کردم، اگر دنبال یک راک‌استار هستید، می‌خواهید کنسرت او را ببینید. بنابراین به جای اینکه وحشتناک باشد که او همه این قطعات را از بدن‌ها سرهم می‌کند، آن را به شکل یک والس، یک کنسرت شاد و دیوانه‌وار نمایش دادم. او در آزمایشگاه می‌دود، بدن را سرهم می‌کند، یک قطعه را برمی‌دارد و آن را اینجا یا آنجا قرار می‌دهد. و آزمایشگاه را کجا قرار دهیم؟ خوب، برج‌های آب در گذشته بناهای باشکوه بودند، و من فکر کردم، «بیایید آنجا بگذاریم.» یکی از اسرار طراحی صحنه این است که باید تغییر کند. اگر بیش از چهار یا پنج بار از آن بازدید کنید، باید هر بار متفاوت به نظر برسد؛ در غیر این صورت خسته‌کننده می‌شود و شبیه یک صحنه‌ی تکراری آپارتمان ساینفلد می‌شود. برای این کار، باید به نور و طراحی صحنه فکر کنم؛ مثلاً پنجره بزرگ نور صبحگاهی خنک می‌دهد و بعد در غروب شما را در نور گرم غرق می‌کند. من باید به چهار ستون فکر کنم تا انرژی را منتقل کنند؛ آن‌ها سبز و مسی به نظر می‌رسند، اما وقتی نور می‌گیرند، تبدیل به چهار خط قرمز روشن می‌شوند.

گفتید در کودکی با مخلوق ارتباط برقرار کرده‌اید. اما وقتی فیلم را دیدم، صحنه‌های زیادی از ویکتور در حال طراحی مخلوق وجود داشت. این باعث شد به خودتان و طراحی مخلوقات در فیلم‌هایتان فکر کنم. آیا در ویکتور هم چیزی از خودتان دیدید؟
بله، بسیار زیاد. برای من، ویکتور هم یک کارگردان فیلم است و هارلندر (حامی او که کریستوف والتز بازی‌اش می‌کند) استودیو است. او می‌گوید: «هرچه بخواهی به تو می‌دهم.» و بعد می‌گویند: «به جز این یک چیز.» همه آزادی لازم را داری، اما نمی‌توانی آن را انجام دهی. من هیچ کاراکتری را در فیلم‌هایم دوست ندارم یا منتفر نیستم؛ سعی می‌کنم همه را بفهمم. همه نقص دارند. ما در دوره‌ای زندگی می‌کنیم که اشتباه کردن تقریباً یک گناه به حساب می‌آید. اما مهم است که ویکتور اشتباهات اساسی کند و مخلوق هم اشتباهات اساسی کند. در پایان فیلم، اگر کارمان را درست انجام داده باشیم، شما می‌فهمید چرا آن‌ها این اشتباهات را مرتکب شدند.

آیا هیچ مشابهتی بین هوش مصنوعی یا فناوری‌های دیگر و خلق مخلوق، که این دستاورد تکنولوژیک در نهایت کنترل‌ناپذیر است، دیدید؟
برای من نه. بحث معمول درباره «فرانکنشتاین» درباره علم خارج از کنترل است. اما برای من، این درباره روح انسان است. این داستان هشداردهنده نیست؛ درباره بخشش، درک و اهمیت گوش دادن به یکدیگر است.

از آنجا که نتفلیکس این فیلم را می‌سازد، تعداد بیشتری آن را از طریق استریم خواهند دید تا روی پرده بزرگ. با توجه به اینکه شما روی یک بوم بزرگ کار می‌کنید، آیا این موضوع برایتان مهم است؟
خب، ما بزرگ‌ترین اکران سینمایی را که نتفلیکس به فیلم‌هایش می‌دهد، خواهیم داشت. عدد دقیق را نمی‌دانم، اما به مدت سه هفته به‌صورت انحصاری و بعد ممکن است مدت بیشتری در سینما بماند. نتفلیکس همچنین فیلم را روی رسانه فیزیکی منتشر خواهد کرد، همان‌طور که با فیلم «پینوکیو» ۲۰۲۲ دل‌تورو این کار را کرد. تجربه سینمایی بسیار مهم است؛ من به آن ایمان دارم. اما اگر انتخاب بین ساخت فیلم و داشتن بخش‌هایی از اکران در سینما و بخش‌هایی در استریم یا نساختن فیلم باشد، تصمیم آسان است. برای یک فیلم‌ساز، مهم این است که داستان‌هایش را تعریف کند و آن‌ها دیده شوند.

شما در طول بیشتر دوران حرفه‌ای خود برای آوردن این داستان به روی پرده تلاش کرده‌اید. در آستانه به اشتراک گذاشتن آن با جهان چه احساسی دارید؟
احساس می‌کنم فیلم در آنچه بیان می‌کند بسیار گویا است. اینکه مردم با دیدگاهش درباره جهان موافق باشند یا نه، کنترلی بر آن ندارم. یک بار خبرنگاری از آلفرد هیچکاک پرسید: «نگران آینده هستید؟» و هیچکاک گفت: «آیا اخیراً برای من کاری کرده است؟» من هم نسبت به آینده همین حس را دارم: آینده اخیراً برای من چه کرده است؟

ترجمه: زینب کاظم‌خواه

منبع: ورایتی

۵۹۵۹

مشاهده بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا